هوا بس ناجوانمردانه سرد است.

 
دریچه‌ها    
ما چون دو دریچه ، رو به روی هم
 آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
 هر روز قرار روز اینده
 عمر آینه بهشت، اما ... آه
 بیش از شب و روز ِ تیر و دی کوتاه
 اکنون دل من شکسته و خسته ست
 زیرا یکی از دریچه ها بسته ست
 نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد 
 نفرین به سفر، که هر چه کرد او کرد. (از کتاب آخر شاهنامه)  
 

 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد